سفارش تبلیغ
صبا ویژن























مرگ عشق

روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی…
قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی…
نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم
میگویند اینها  همه درد های عاشقیست ،
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آنها را ،
شاید این هم یکی از درد های همیشگیست
میترسم از آن روزی که رهایم کنی ،
شاید فکر کنی که محال است قلبت را از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی!
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست
قانون زندگی ام بهم خورد ، از لحظه ای که تو آمدی
آمدی و شدی همه زندگی ام ،
هستم تا آخرین نفس با تو، ای تنها بهانه نفس کشیدنم!


نوشته شده در سه شنبه 90/11/4ساعت 2:0 عصر توسط سرگردان نظرات ( ) |

شده تا حالا عاشق بشین شده تا حالا یکی رو دوست داشته باشین.شده به خاطر یکی قلبتون بلرزه...........شده ..................و....اون در حالی که کلی به شما دروغ گفته بگه شما دروغ گو هستی.شده یکی بهتون بگه تو عشقی.اما به خاطر از دست ندادن یکی شما رو ول کنه...........اصلا به این جور ادما مگه میشه گفت عاشق.................تقدیم دوست عزیزم.

 


نوشته شده در یکشنبه 90/11/2ساعت 2:12 عصر توسط سرگردان نظرات ( ) |

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

نوشته شده در شنبه 90/11/1ساعت 4:40 عصر توسط سرگردان نظرات ( ) |


Design By : Pichak