• وبلاگ : مرگ عشق
  • يادداشت : رفيق نيمه راه (تقديم محمد جان)
  • نظرات : 7 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    مطلبتونو خوندم. خيلي با احساس بيان شده بود. بي اختيار ياد اين شعر علامه طباطبائي رحمة الله عليه افتادم که در وصف ائمه عليهم السلام سروده :

    همي گويم و گفته‌ام بارها
    بود کيش من مهر دلدارها

    پرستش به مستي‌ست در کيش مهر
    برونند زين جرگه هشيارها

    به شادي و آسايش و خواب و خور
    ندارند کاري دل‌افگارها

    بجز اشک چشم و بجز داغ دل
    نباشد به دست گرفتارها

    کشيدند در کوي دلدادگان
    ميان دل و کام ديوارها

    چه فرهادها مرده در کوه‌ها
    چه حلاج‌ها رفته بر دارها

    چه دارد جهان جز دل و مهر يار
    مگر توده‌هايي ز پندارها

    ولي رادمردان و وارستگان
    نبازند هرگز به مردارها

    مهين مهرورزان که آزاده‌اند
    بريدند از دام جان تارها

    به خون خود آغشته و رفته‌اند
    چه گل‌هاي رنگين به جوبارها

    بهاران که شاباش ريزد سپهر
    به دامان گلشن ز رگبارها

    کشد رخت سبزه به هامون و دشت
    زند بارگه گل به گلزارها

    نگارش دهد گلبن جويبار
    در آيينه? آب رخسارها

    رود شاخ گل دربر نيلُفر
    برقصد به صد ناز گلنارها

    دَرَد پرده? غنچه را باد بام
    هزار آورد نغز گفتارها

    به آواي ناي و به آهنگ چنگ
    خروشد ز سرو و سمن تارها

    به ياد خم ابروي گلرخان
    بکش جام در بزم مي‌خوارها

    گره را ز راز جهان باز کن
    که آسان کند باده دشوارها

    جز افسون و افسانه نبود جهان
    که بسته است چشم خشايارها

    به اندوه آينده خود را مباز
    که آينده خوابي‌ست چون پارها

    فريب جهان را مخور زينهار
    که در پاي اين گل بود خارها

    پياپي بکش جام و سرگرم باش
    بهل گر بگيرند بيکارها

    التماس دعا

    پاسخ

    سلام جناب سنجش شعر بسيار زيبايي بود...ممنون.كه سر زدين خدا حافظ.